نقش سیستمهای عصبی در بازشناسی هیجان
بازشناسی هیجانهای چهرهای وابسته به یه شبکهی توزیعی از ساختارهاست که شامل قشر پسسری گیجگاهی (به ویژه شکنج دوکی شکل و شکنج فوقگیجگاهی)، بخش سری ، آمیگدال و قشر پیشپیشانیه (آدولفس، ۲۰۰۶؛ مورفی، نیمو-اسمیت و لاورنس[۱] ، ۲۰۰۳). با اینحال، بالاتر از این شبکه کلی، تا حدی سیستمهای عصبی از هم جدا، حالات جور واجور رو پردازش میکنن، مثلا تشخیص حالت ترس بر آمیگدال و تشخیص حالت نفرت بر اینسولا و عقدههای پایه تکیه داره (آدولفس، ۲۰۰۲؛ فیلیپس و همکاران، ۲۰۰۴؛ مورفی، نیمو-اسمیت و لاورنس، ۲۰۰۳). در اساسیترین سطح، کارکرد کامل قشر بینایی پسسری گیجگاهی ، به خاطر پردازش شکلبندی هندسی از ویژگیهای صورت، لازمه (آلیسون و همکاران، ۱۹۹۹). حال به شکل مفصلتر به بررسی مناطق مغزی درگیر در بازشناسی هیجان چهره میپردازیم:
آمیگدال: در بازشناسی مناسب چهره و حالات هیجانی، آمیگدال لازمه (آدولفس، ترانل[۲] و داماسیو[۳]، ۱۹۹۴؛ ساتو و همکاران، ۲۰۰۲؛ یانگ[۴] و همکاران، ۱۹۹۵). با وجود اتفاق نظر در مورد اینکه آمیگدال در پردازش چهره و حالات هیجانی چهره درگیره، اما اینکه کدوم یکی از اطلاعات چهرهای بینایی به وسیله آمیگدال پردازش میشه هنوز مشخص نیس (ساتو، کوچییاما و یوشیکاوا، ۲۰۱۱). مشکل در آمیگدال تغییرات چشمگیری ایجاد میکنه که این موارد از آن جملهان: بیفرقی عاطفی، از دست دادن جوابدهی هیجانی، ترجیح دادن تنهایی اجتماعی به جای پیوندجویی اجتماعی، تمایل به طرف محرکهایی که قبلا ترسناک بودهان و ناتوانی در آموختن این موضوع که محرک از تقویت مثبت یا تنبیه خبر میبده (اگلتون[۵] ، ۱۹۹۲؛ کلینگ و برادرز[۶] ،۱۹۹۲؛ رولز[۷]، ۱۹۹۲ به نقل از ریو ، ۲۰۰۹). از اونجا که حتی نوزادان تازه متولد شده، چهره و حالات هیجانی چهره رو پردازش میکنن، این مسلمه که آمیگدال در پردازش محرکهای چهرهای حتی در مراحل ابتدایی رشد، نقش داره (جانسون[۸] ، ۲۰۰۵). داده های حاصل از تصویربرداری کارکرد مغز در مطالعه روی بزرگسالان و کودکان سالم، از نقش آمیگدال در پردازش جلوههای هیجان چهره ساپورت میکنه (هربا و فلیپس، ۲۰۰۴؛ لباق، گیبسون و تایلور[۹] ،۲۰۰۶). تعدادی از تحقیقات تصویربرداری عصبی، فعالیت بیشتر آمیگدال رو هنگام مشاهده چهره خنثی در مقایسه با محرکهای کنترلشده مثل خونه (بلاندر[۱۰] و همکاران، ۲۰۰۴؛ ایشای، اشمید و بوسیگر[۱۱]، ۲۰۰۵) و هم اینکه فعالیت بیشتر این منطقه از مغز رو هنگام مشاهده حالات هیجانی به ویژه هیجانهای منفی مثل ترس نسبت به حالات خنثی (فیتزگرالد و همکاران، ۲۰۰۶؛ بریتر و همکاران، ۱۹۹۶) نشون میبده. یافته ها نشون میبده که آمیگدال نقش کلی رو در پردازش هیجان چهره داره، هرچند که ممکنه آمیگدال، نسبت به حالات دیگه فعالیت بیشتری رو در پردازش ترس داشته باشه (داول[۱۲] و همکاران، ۲۰۱۲). مکانیزمی که به موجب اون گفته میشه که آمیگدال در مشکل بازشناسی هیجان چهره دخالت داره، توجه غیر طبیعی به نواحی چشم در چهرهه. تئوریهای الان نشون میبده که آمیگدال نقش ویژهای رو در تشخیص نشونههای در رابطه اجتماعی و حل و فصل ابهام داره (آدولفس، ۲۰۱۰). یکی از این نشونهها محل بیرون آمدن آب زیر زمینی و آسیب آمیگدال با پردازش غیرطبیعی از نواحی چشم همبستهه (آدولفس و همکاران، ۲۰۰۵؛ گوسلین[۱۳] ، ۲۰۱۱). این یافته ها در افراد با صفات بیرحمانه-بیاحساس هم تکرار میشه (دادس[۱۴] و همکاران، b 2011). بعضی از محققان (مثلا، آدولفس و همکاران، ۲۰۰۵) استدلال کردهان که منطقه چشم به ویژه واسه بازشناسی هیجان ترس مهمه. وقتی که به بیماران با آسیب در منطقه آمیگدال (آدولفس و همکاران، ۲۰۰۵) و افراد با صفات بالای بیرحمانه-بیاحساس (دادس، ۲۰۰۶) میآموزیم که به چشم نگاه شه، مشکل در بازشناسی ترس بهبود مییابد. این به اون معنا نیس که مشکل در پردازش منطقه چشم فقط روی بازشناسی ترس اثر میگذارد بلکه میتونه به مشکل گسترده در بازشناسی هیجان چهره برسه. مشکلات پردازش عاطفی، که در کودکان با مشکلات رفتاری و صفات بیرحمانه-بیاحساس دیده میشه، با مشکل در آمیگدال همراهه. مشکل در کارکرد ابتدایی آمیگدال ممکنه روی رشد همدلی تاثیر منفی بزاره (بلیر، ۲۰۰۶). جونز[۱۵] و همکاران (۲۰۰۹) با به کار گیری راه مغزنگاری با زیاد مغناطیسی[۱۶] فرق در جواب عصبی به محرکهای هیجانی در پسران با مشکل سلوک و سطوح بالایی از صفات بیرحمانه-بیاحساس رو بررسی و مقایسه کردن. یافته ها نشون داد که پسران با مشکلات سلوک و افراد با سطوح بالا از صفات بیرحمانه-بیاحساس، در جواب به چهره های ترسناک، فعالیت کم طرف راست آمیگدال و فعالیت زیاد طرف چپ آمیگدال رو دارن. یافته های این مطالعه با تحقیقات هاریری[۱۷] و همکاران (۲۰۰۲) و لباق، گیبسون و تایلور (۲۰۰۶) همسوه. هم اینکه آمیگدال چپ در افراد با مشکل سلوک، به ویژگیهای دیداری هیجانی با بار منفی کمتر جواب میبده و بیشتر به رفتارای خشن جواب میبده. این کاهش جواب آمیگدال به ویژگیهای دیداری هیجانی با بار منفی، ممکنه که حساسیت به نشونههای زیست محیطی تنظیم هیجان رو کم کنه (داویدسون، پاتنام و لارسون[۱۸]، ۲۰۰۰). آمیگدال چپ نقش مهمی رو در بازشناسی نشونههای نگرانی و پریشونی داره (بلیر و همکاران، ۱۹۹۹؛ موریس و همکاران، ۱۹۹۶؛ ویلیومیر[۱۹] و همکاران، ۲۰۰۱)، که در افراد عادی یه اثر منع تولید به خاطر تنظیم رفتارای خشن داره (بلیر، ۲۰۰۱؛ داویدسون، پاتنام و لارسون، ۲۰۰۰). این در حالیه که در افراد با مشکل سلوک این منطقه با آسیب همراهه. رفتارای خشن به وجود اومده توسط پردازش بینظم اطلاعات موثره، که در مشکل حالات هیجانی دخالت داره؛ پردازش درست این اطلاعات در افراد بهنجار، مانع فعالیت با تحریک شدید میشه (داویدسون، پاتنام و لارسون، ۲۰۰۰؛ هرپرتز و ساسش[۲۰] ، ۲۰۰۰). کاهش جواب آمیگدال چپ به ویژگیهای دیداری هیجانی با بار منفی در افراد با مشکل سلوک مشخصکننده مشکل در پردازش هیجانی در سطوح ادراکیه که باعث مشکل در بازشناسی اطلاعات هیجانی در محیط اجتماعی میشه و باعث رفتارای تهاجمی و خشن میشه (استرزر و همکاران، ۲۰۰۵). دلایل رو به رشدی هست که نقش آلل بلند از ژن حامل سروتونین رو به عنوان یه عامل خطر ژنتیکی واسه جامعه ستیزی نشون میبده. این آلل که انتقالدهندهی عصبی کلیدیه، در کارکرد آمیگدال درگیره (گلین[۲۱] ، ۲۰۱۱). بررسیهای گذشته از ۱۰۵ مطالعه با روش مغزنگاری با زیاد مغناطیسی عملکردی[۲۲]، نشون داد
که هیجانهای ترس، شادی و غم با فعالیت آمیگدال یکی هستن در حالی که واسه هیجانهای خشم و نفرت این توضیح صدق نکرد. در این بررسیها تعجب آزمون نشد (فوسار-پلی[۲۳] و همکاران، ۲۰۰۹).
مشکل در ترس این استدلال رو میبیاره که آمیگدال یه منطقه مغزی مهم واسه مشکل سلوکه و اینکه منطقه آمیگدال بیشتر با مشکل خاص در بازشناسی ترس همبستهه (کولین و همکاران، ۲۰۱۳).
در ساپورت از این باور که اشکال در درک ترس به مشکل گسترده در بازشناسی هیجان در مردم جنگ کمک میکنه، یه مطالعه به وسیله بوچانان، بیباس[۲۴] و آدولفس (۲۰۱۰) انجام شد که نشون داد که شدت خودگزارشدهی از تجارب ترس شخصی، با بازشناسی بهتر از ترس، شادی و تعجب یکی بود.
شکنج گیجگاهی و شکنج دوکی شکل: این دو منطقه نقش مرکزی رو در پردازش چهره دارن (لابار[۲۵] و همکاران، ۲۰۰۳). وقتی که ویژگیهای طرحی آزمایش میشه، کارکرد دستنخورده ساختارهای لوب گیجگاهی نیاز پیدا میکنه که ویژگیهای طرحی حالات چهره رو با علم ذخیره شده درباره اون چیزی که این ویژگیها نشون میبدن، در رابطه کنه (هاکسبای[۲۶] ،هافمن و گبینی[۲۷] ، ۲۰۰۲). مشکل در هر کدوم از این ساختارها، افراد با مشکلات کلی در پردازش هیجان چهره رو طبقه بندی میکنه. مشکل در شیارهای گیجگاهی در ایجاد جمعیتهای ضد اجتماعی دخالت داره (کیهل[۲۸] ، ۲۰۰۶).
قشر پیشپیشونی: منطقه دیگری از مغز که در بازشناسی هیجان چهره دخالت داره قشر پیشپیشانیه (بلیر، ۲۰۰۱؛ بلیر و سیپولوتی[۲۹] ، ۲۰۰۰؛ مورگان و للینفیلد[۳۰] ، ۲۰۰۰). آسیب مغزی منطقهی پیشپیشونی به ویژه در قشر قبلی حدقه ای و بخش سری، باعث تغییرات در پردازش هیجان و کارکرد اجتماعی میشه (آندرسون و همکاران، ۱۹۹۹؛ بلیر و سیپولوتی، ۲۰۰۰؛ هورناک[۳۱] و همکاران، ۲۰۰۳). تحقیقات تصویربرداری مغزی در افراد سالم ثابت میکنه که این ساختارها در پردازش هیجانی طبیعی دخالت داره (لانی[۳۲] و همکاران، ۱۹۹۷). دلایل زیادی بر اهمیت نقش قشر قبلی حدقهای (آرمونی و دولان[۳۳] ، ۲۰۰۲؛ بلیر و همکاران، ۱۹۹۹؛ ایداکا[۳۴] و همکاران، ۲۰۰۱؛ مول[۳۵] و همکاران، ۲۰۰۲؛ اودوهرتی[۳۶] و همکاران، ۲۰۰۱) و بخش سری (بلیر و همکاران، ۱۹۹۹؛ بوش و پوسنر[۳۷]، ۲۰۰۰؛ دریوتس و رایچل[۳۸] ، ۱۹۹۸) در پردازش هیجان تاکید کرده. مطالعه روی بزرگسالان سالم، بخش سری رو در خاموش نگه داشتن عکس العمل پذیری آمیگدال در طول تحریک هیجانی، نشون میبده (پاس[۳۹] ، ۲۰۰۱؛ مییر-لیندنبرگ[۴۰] و همکاران، ۲۰۰۶). این در حالیه که مردم جنگ فعالیت کم بخش سری رو در مقایسه با افراد عادی، دارن (کیهل و همکاران، ۲۰۰۱؛ بیربامر[۴۱] و همکاران، ۲۰۰۵). تحقیقات با به کار گیری راه مغزنگاری با زیاد مغناطیسی عملکردی، نشون میبده که موقع پردازش هیجان در نوجوانان با مشکل سلوک، کاهش فعالیت بخش سری پشتی راست در محرکهای هیجانی غیرچهرهای دیده میشه (استرزر و همکاران، ۲۰۰۵؛ استرزر و همکاران، ۲۰۰۷). تحقیقات قبلی، غیر فعال شدن در تقسیم شناختی بخش سری رو در طول حالات هیجانی شدید، نشون دادهان (دریوتس و رایچل، ۱۹۹۸؛ لانی و همکاران، ۱۹۹۸). اشاره به توقف فعالیت عصبی در مناطق پردازش شناختی، ممکنه مکانیزمی باشه که به وسیله اون حالات هیجانی شدید با کارکرد شناختی تداخل پیدا میکنه (دریوتس و رایچل، ۱۹۹۸). چون بخش سری در فرایندهای شناختی مثل نظارت بر جواب مخالف و تصمیم گیری نقش داره (بوش و پوسنر، ۲۰۰۰؛ کرنس[۴۲] و همکاران، ۲۰۰۴) یه باور میتونه این باشه که جلوگیری ناجور و بینظم فعالیت عصبی در این منطقه در طول هیجانهای منفی، از شکست در کنترل رفتارای هیجانی به شکل شناختی نشأت میگیرد. نبود فعالیت بخش سری در افراد با مشکل سلوک، مشخصکننده مشکل توانایی این افراد در محدود کردن طغیانهای هیجانیه که این طغیانها، باعث تمایل افزایشیافته واسه خشونت تکانهای میشه (فیلیپس و همکاران، ۲۰۰۵). به نظر میرسد که قسمت پشتی بخش سری، در عملکردهای شناختی سطح بالا به کار میرود، در حالی که قسمت های قدامی بیشتر در تنظیم رفتارای هیجانی درگیره (بوش و پوسنر، ۲۰۰۰). در مطالعه فیلیپس و همکاران (۲۰۰۵) فعالیت مغزی در جواب به تصاویر خنثی و تصاویر با بار هیجانی در بین افراد سالم و افراد با مشکل سلوک مقایسه شد. یافته های این مطالعه فرق معناداری رو در فعالیت بخش سری نشون داد. افراد با مشکل سلوک، یه نبود فعالیت رو در این بخش در طول مشاهده تصاویر با بار هیجانی منفی و نه در تصاویر خنثی نشون دادن. این در حالیه که در افراد سالم تنها زمانی این بخش فعالیت میکنه که محتوای هیجانی از محرک بینایی استخراج شه و نه در مشاهده محرکهای خنثی. این مطالعه هم جهت با تحقیقات قبلیه که یافته های برابری رو نشون دادهان (هاری[۴۳] و همکاران، ۲۰۰۳؛ لانی و همکاران، ۱۹۹۷؛ تایلور[۴۴] و همکاران، ۲۰۰۳). نظارت جواب در بخش سری، در طول تکالیف تنبیهی، در افراد با نمرات اجتماعی پایینتر نسبت به افراد با نمرات اجتماعی بالاتر، کمتره و این داده ها با مشکل در یادگیری–دوری در افراد با مشکل سلوک سازگاره (دیکمن و آلن[۴۵]، ۲۰۰۰).
قشر پیشونی: مطالعه روی افراد با آسیب مدار پیشونی، مشکل در بازشناسی حالات چهره رو تایید میکنه (هورناک و همکاران، ۲۰۰۳؛ هورناک و همکاران، ۱۹۹۶) با مشکل ویژه در خشم و نفرت (بلیر و سیپولوتی، ۲۰۰۰). آسیب مدار پیشونی ممکنه باعث یه الگو از رفتارای تکانشی زمان کودکی و خشونت شه که به عنوان سوسیوپاتی یاد گرفته[۴۶] نامیده میشه (اندروسون[۴۷] و همکاران، ۱۹۹۹). به دلیل شباهت رفتاری بین مشکل سلوک و این گروه، پیشنهاد میشه که آسیب ظریف مدار پیشونی و یا مشکل در کارکرد اون، ممکنه در افراد با مشکل سلوک هم وجود داشته باشه که به شکل بالقوه در مشکل بازشناسی خشم و نفرت مشخص میشه (فایرچیلد و همکاران، ۲۰۰۹). ویلسون (۲۰۱۱) در مطالعه فراتحلیلی خود یافت که جامعه ستیزی با مشکل با معنی در بازشناسی خشم و نفرت همراهه.
دلایل ژنتیکی–رفتاری از افزایش آسیبپذیری ژنتیکی در رفتارای ضداجتماعی در کودکان با مشکلات سلوک ساپورت میکنه (ویدینگ[۴۸] و همکاران، ۲۰۰۸؛ ویدینگ و همکاران، ۲۰۰۹) که هم جهت با تحقیقات رفتاری گذشته (بلیر و همکاران، ۲۰۰۲؛ بلیر و همکاران، ۲۰۰۱). این یافته های تاکید بیشتری بر اهمیت مطالعه فعالیتهای مغزی در برخورد با محرکهای هیجانی در این گروه رو داره.
چندین رشته از دلایل، رابطه بین تمایل واسه خشونت و شکست در تنظیم هیجان رو نشون داده. مثلا، علم سطحی از هیجان و سنگدلی با چندین ویژگی از رفتارای ضد اجتماعی در کودکان همبستهه (فریک[۴۹] و همکاران، ۲۰۰۳). خشونت و رفتارای ضداجتماعی به وجود اومده توسط شکست در هدایت مناسب نشونههای اجتماعی دیگرونه (مونتاگن[۵۰] و همکاران، ۲۰۰۵؛ والکر و لیستر[۵۱] ، ۱۹۹۴). کاملا معلومه که اشکال در بازشناسی هیجان، نقش ویژهای در خشونت و رفتارای ضداجتماعی در افراد با مشکل سلوک داره. بازشناسی حالات چهره در افراد با مشکل سلوک فرق داره، چون که اونها تمایل به اسناد از روی دشمنی رو نشون میبدن (کریک و دودگی[۵۲]، ۱۹۹۴) که این سوگیری اسنادی باعث درک نشونههای اجتماعی مبهم، به عنوان تهدید میشه. با اینکه انتظار میرود که این سوگیری باعث افزایش حساسیت به علائم چهرهای نشون دهنده تهدید شه، داده ها نشون میبدن که افراد با مشکل سلوک در بازشناسی خشم و نفرت مشکل دارن (بست، ویلیام و کوکارو[۵۳]، ۲۰۰۲). استدلالها نشون میبده که بازشناسی خشم و نفرت سختترین بازشناسیه، پس بیشترین مشکل در این دو هیجان دیده میشه (فایرچیلد و همکاران، ۲۰۰۹).
نشونههای اضطراب مثل حالات ترس و غم، واسه ایجاد ثبات در تعاملات اجتماعی منظور شدهان که به وسیله استخراج جوابهای عاطفی، احتمال ادامهی رفتار تجاوز به قربونی به وسیله آدم، کاهش مییابد (بلیر، ۲۰۰۱؛ مارش و آمبادی[۵۴]، ۲۰۰۷). اینجور جوابهای عاطفی، شامل همدلی و پشیمانیه. همدلی، به عنوان توانایی واسه دونستن و سهیم شدن در هیجانهای افراد دیگه تعریف میشه. همدلی به شکل نزدیکی با معنی نظریهی ذهن ربط داره (باناتی و همکاران، ۲۰۰۹). همدلی و پشیمانی به وسیله درک درست و تفسیر درست از نشونههای ناراحتی و اضطراب مثل حالت ترس، استخراج میشن (هافمن ، ۱۹۸۷؛ مارش و آمبادی، ۲۰۰۷). چون افراد ضد اجتماعی احساس همدلی و پشیمانی ندارن، به شکل مناسب قادر به جواب دادن به نشونههای ناراحتی نیستن (ایسنبرگ[۵۵] ، ۲۰۰۰). در بخشی بالینی، افراد با مشکل سلوک در مهارت های همدلانه مثل توانایی درک کردن و شریک شدن در حالات هیجانی بقیه، ضعیف هستن (کوهن و استرایر[۵۶]، ۱۹۹۶).
کردارشناسان یافتهان که همدلی به شکل کلی با کم شدن رفتارای ضداجتماعی همبستهه (ایسنبرگ، ۲۰۰۰). نشونههای اضطراب و پریشونی دارای مشخصه ادراکیه که همدلی و کنترل خشونت رو فرا میخواند (مارش، آدام و کلک، ۲۰۰۵). پردازش هیجانی غیرطبیعی در افراد سایکوپات نقش کلیدی در نبود همدلی اونها داره (جییان دسیتی[۵۷] و همکاران، ۲۰۱۴). حالت ترس و غم به عنوان تقویتکننده های اجتماعی به فرد کمک میکنه تا از درگیر شدن در رفتارای ضد اجتماعی جلوگیری کنه (بلیر، ۲۰۰۵). نشونههای مربوط به پریشونی به ویژه حالات ترس، نقش مهمی رو در کنترل رفتارای ضد اجتماعی داره (بلیر، ۲۰۰۱؛ نیکولز[۵۸]، ۲۰۰۱؛ پرایس ،گاردنر و اریکسون[۵۹]، ۲۰۰۴). مشکل خاص در بازشناسی هیجان غم و ترس به پیشرفتی جامعه ستیزی کمک میکنه (بلیر و همکاران، ۲۰۰۶). یه فراتحلیل از مقالات تا سال ۲۰۰۶ (مارش و بلیر، ۲۰۰۸) پیدا کردن که رفتار ضداجتماعی با مشکلهای خاص در بازشناسی ترس و غم اتحاد داره. با این حال دلگایزو و فالکنباچ[۶۰] (۲۰۰۸) در تحقیق خود به این نتیجه رسیدن که جامعه ستیزی با بازشناسی بهتر ترس همراهه.
شاید بیشترین تعجب درباره مشکلهای هیجانی، مربوط به شادی باشه. یه تحقیق (هاستینگز، تانگنی و استوویگ[۶۱]، ۲۰۰۸) و دو فراتحلیل (مارش و بلیر، ۲۰۰۸؛ ویلسون، جودیس و پورتر[۶۲]، ۲۰۱۱) مشکل با معنی واسه شادی رو گزارش دادن. هم اینکه داول و همکاران (۲۰۱۲) در فراتحلیل خود به این نتیجه رسیدن که مردم جنگ مشکل در بازشناسی هیجانهای مثبت رو به اندازه هیجانهای منفی، نشون میبدن.
[۱].Murphy , Nimmo-Smith & Lawrence
[۲].Tranel
[۳].Damasio
[۴].Young
[۵].Aggleton
[۶].Kling & Brothers
[۷].Rolls
[۸].Johnson
[۹].Lobaugh , Gibson & Taylor
[۱۰].Blonder
[۱۱].Ishai , Schmidt & Boesiger
[۱۲].Dawel
[۱۳].Gosselin
[۱۴].Dadds
[۱۵].Jones
[۱۶].magnetic resonance imaging (MRI)
[۱۷].Hariri
[۱۸].Putnam & Larson
[۱۹].Vuilleumier
[۲۰].Herpertz & sassh
[۲۱].Glenn
[۲۲].functional
magnetic resonance imaging (FMRI)
[۲۳].Fusar-poli
[۲۴].Buchanan, Bibas
[۲۵].Labar
[۲۶].Haxby
[۲۷].Gobbini
[۲۸].Kiehl
[۲۹].Cipolotti
[۳۰].Morgan & Lilienfeld
[۳۱].Hornak
[۳۲].Lane
[۳۳].Armony & Dolan
[۳۴].Iidaka
[۳۵].Moll
[۳۶].O’Doherty
[۳۷].Bush & Posner
[۳۸].Drevets & Raichel
[۳۹].Paus
[۴۰].Meyer-Lindenberg
[۴۱].Birbaumer
[۴۲].Kerns
[۴۳].Hare
[۴۴].Taylor
[۴۵].Dikman & Allen
[۴۶].acquired sociopathy
[۴۷].Anderson
[۴۸].Viding
[۴۹].Frick
[۵۰].Montagne
[۵۱].Walker & leister
[۵۲].Crick & Dodge
[۵۳].Best , Williams & Coccaro
[۵۴].Ambady
[۵۵].Eisenberg
[۵۶].Strayer
[۵۷].Jean Decety
[۵۸].Nichols
[۵۹].Price , Gardner & Erickson
[۶۰].Del Gaizo & Falkenbach
[۶۱].Hastings , Tangney & Stuewig
[۶۲].Wilson, Juodis & Porter